Saturday 12 October 2013

جاده

ليوان عرق كرده ى موهيتو
 اين  يادمان مياندازد
 تمام خاطره هاى شبهاى استرادا را
رقص كوليهاى كتالونيا را
وقتى ملودى هارمونيكاى خوزه
شاخه هاى نو رسيده را تكان ميداد
و تو كودكى ميشوى نشسته روبروى كاروان 
روى تابى كه سالسا ميرقصد انگار
و با لبهاى غنچه شده ات، قاصدكى را فوت ميكنى
 و من با هر موج موسيقى 
با هر وزيدنى 
 دورتر و دورتر ميشوم 

No comments:

Post a Comment