Saturday 12 October 2013

جاده

ليوان عرق كرده ى موهيتو
 اين  يادمان مياندازد
 تمام خاطره هاى شبهاى استرادا را
رقص كوليهاى كتالونيا را
وقتى ملودى هارمونيكاى خوزه
شاخه هاى نو رسيده را تكان ميداد
و تو كودكى ميشوى نشسته روبروى كاروان 
روى تابى كه سالسا ميرقصد انگار
و با لبهاى غنچه شده ات، قاصدكى را فوت ميكنى
 و من با هر موج موسيقى 
با هر وزيدنى 
 دورتر و دورتر ميشوم 

Will


اين تنها دلنگرانى من است
كه تو يكبار بيدار شوى و ببينى من نيستم ديگر
نه براى اينكه من نباشم 
بيشتر براى دل تو 
كه تنهايىهايمان را تاب نمياورد
اما اگر اتفاق افتاد
هميشه يادت باشد 
من با بادهاى بهارى بازخواهم گشت
هر سال  به ساعت تحويل سال نو 
كافيست پنجره را باز كنى
و بگذارى شيفرها
جوانه بزنند