تو نشسته باشى كنار پنجره
و روز ميلادت با غلظت نامفهوم تنهايى
و با مشتى علامت ويرانى بر روى تن
خواب جهان بيكران را
نقاشى كنى
و بعد كه بخودت ميايى
خوابى غليظ تو را ربوده باشد
بايد هشت ماه از سال گذشته باشد
وگرنه تمامى اين كرانه ى خالى
در تابش تمامى خورشيدهاى كهكشان
همچنان سياه و تاريك
خواب غليظ مرا
به انتظار نشسته است